bazbami.avablog.ir



یکی از تجربه های دردناک زندگی این است که فرد دلبسته آدمهای خاکستری شود

‎آدمهای خاکستری همیشه تو را در وضعیت تعلیق نگه می دارند: نه به تو دل می دهند و نه می گذارند که از آنها دل بکنی.

‎ تو را در میانه زمین و هوا معلق می خواهند.
‎ تا وقتی که تو را دل داده خود می یابند با تو سرد و با فاصله اند و تا احساس می کنند که از آنها دل می کنی با تو گرم و نزدیک می شوند-

‎اما فقط تا آنجا که بدانند رشته را نمی گسلی و از چنگ شان نمی گریزی. به تو دل نمی دهند اما مانع دل کندت می شوند.

‎بعضی از این آدم های خاکستری خودشان بلاتکلیف و معلق اند، یعنی تکلیف خودشان را با خودشان نمی دانند، و این سردرگمی و پادرهوایی را در روابط عاطفی شان با تو بازمی تابانند.

‎گاهی هم دچار نوعی بیماری روانی اند- ملغمه آشفته ای از عدم اعتماد به نفس و اعتماد به نفس مفرط.
‎یعنی چندان به خود اعتماد به نفس دارند که تو را مفتون خود کنند، اما چندان به خود بی اعتمادند که به محبت ات پاسخ درخور بدهند.

‎تو را در فضای خاکستری رابطه معلق نگه می دارند تا شهد عشقی را که نثارشان می کنی بمکند، اما چیزی از جان شان برایت مایه نگذارند.

‎آدمهای خاکستری خواسته یا ناخواسته تمام خون عاطفه ات را می نوشند اما بر مرده ات فاتحه هم نمی خوانند.

‎ لحظه های تلخ زندگی شان را با تو تقسیم می کنند، اما خوشی های شان را با دیگران شریک می شوند.
‎با جذابیت های شان آرام آرام به دورت تار می تنند، و تا به خود می آیی خود را گرفتار دام شان می یابی.
‎ ته دل می دانی که شهدت را می نوشند و تفاله ات را تف می کنند، اما برای بی مهرهایشان مدام بهانه می تراشی.

‎می دانی که وضعیت هرگز بهتر نمی شود، اما مدام برای آنها عذر و برای خودت امیدهای واهی می تراشی. آنقدر می مانی تا بپوسی.

‎عشق آدم را آسیب پذیر می کند، و آدمهای خاکستری دقیقا از همان نقطه آسیب پذیر است که دست شان را تا آرنج در قلبت فرو می کنند.

این رابطه ها عشق نیست،…
بیماری است- …
نوعی اعتیاد ویرانگر است.

و اگر کسی در این دام بلا افتاد باید هوار بزند و از دیگران برای نجات جان اش کمک بخواهد.

‎هرچه بیشتر در این دام بمانی، گرفتارتر می شوی. از آدمهای خاکستری باید مثل طاعون گریخت.


یادش به خیر.
کودک که بودیم
مدرسه ای داشتیم
و تخته سیاهی بر دیوار کلاسش
و "مبصری" که بر تخته لیست می کرد:
"خوب ها" و "بدها" را.

و هنوز هم
گمان می کنیم:
که آن "مبصریم"؛
و مردم دنیا همکلاسی هایمان؛

و چه ساده قضاوتشان می کنیم.
و چه آسان لیست می کنیم:
"خوب ها"یشان را و "بدها"یشان را.

-غافل از آن که-
تنها "خدا"ست
که میداند:
بر تخته سیاه دنیا
چه کسی در ردیف "خوب ها"ست
و چه کسی در ردیف "بدها".

حواسمان باشد:
هر نیکوکار گذشته ای دارد۰۰۰
و هر گناهکار آیندهای۰۰۰۰

پس:
قضاوت " ممنوع "


در وجودم کسی هست.
به وسعت "تو"
که هر شب به تنهایی ام سر میزند.
و هر شب یاد آخرین نگاه "تو"
آوار میشود بر تنهایی ام.
بر بی کسی این اتاقم.
و من با خودم فکر میکنم.
حریم کدامین خیال را شکسته ام.
که اینگونه حقیقت میشوی در باورم.
باور کنی یا نه.
فرقی نمیکند خیال باشی.
رویا باشی.
یا عکسی در قاب قلبم
فرقی نمیکند که لبخندت سهم من باشد یا نباشد.
همین را میدانم که " #دوستت.دارم"عزیزترینم


الان فقط نیاز دارم بغلم کنی، حرکتی به قدمت خود بشریت که معنایش خیلی فراتر از تماس دو بدن است. در آغوش گرفتن یعنی از حضور تو احساس تهدید نمی کنم، نمی ترسم این قدر نزدیک باشم، می توانم آرام بگیرم، در خانه ی خودمم، احساس امنیت می کنم و کنار کسی هستم که درکم می کند.
می گویند هر بار کسی را گرم در آغوش می گیریم، یک روز به عمرمان اضافه می شود. پس لطفا مرا بغل کن.

پائولو کوئیلو


بعضی وقتا دروغ خوبه !
به مادر کم طاقت باید دروغ گفت :
باید بهش بگی حالم خوبه
غذا خوبه
هوا خوبه
دلمون خوشه
وقتی مادر خوب باشه یعنی همه چیز خوبه …
.
.
به سلامتی مادر به خاطر اینکه همیشه از غمهامون شنید اما هیچوقت از غمهاش نگفت …
امیدوارم همه ی مادر ها سالم و تندرست باشن
روح تمام مادرهای که از پیشمون رفتن شاد
خدا شفا بده هر مادری که بیماره
الهی آمین


تبلیغات

محل تبلیغات شما
محل تبلیغات شما محل تبلیغات شما

آخرین وبلاگ ها

آخرین جستجو ها

سیستم گرمایش از کف معرفی سایت های مفید تربيت قرآني بواسیر و درمان آن سیمیشکا سفر به جاهای دیدنی ایران این اقلیت یک نفره کانون تبلیغاتی آرایش به نام خدا پویانماییهای ایرانی